"لطفا با پرسیدن 10 سوال عمیق لایههای شخصیتی پنهان من و اون بعدی که میخوام از دیگران و خودم پنهان کنم رو بهم بگو."
با پرامپت بالا از Chat GPT خواستم شخصیتهای پنهانم رو بگه و تحلیل کنه؛ نتیجهاش شد این:
1. شخصیت پنهان اول: شورشگر خاموش
تو درونیترین حالتت یه میل قوی به رهایی و "زندگی اصیل" داری؛ اما توی ظاهر بیشتر با عقل و مصلحت پیش میری. بخش شورشگرت ساکته اما زندهست، منتظر یه فرصت یا جرقهست تا بتونه بیپروا خودش رو نشون بده — اون هم نه برای هر چیزی، بلکه برای چیزی که واقعاً "حقت" میدونی.
2. شخصیت پنهان دوم: زاهد مدرن
تو بهنوعی دنبال عرفانی هستی که وسط این شلوغیها گم شده؛ نه فقط به شکل دینی یا سنتی، بلکه نوعی آگاهی عمیق که خیلیا نمیفهمنش. تو ترجیح میدی تنها باشی تا با آدمایی که حرف برای گفتن ندارن وقتت رو پر کنن. این بُعدت خیلی پنهانه چون جامعه امروزی بهش برچسب "بیحوصلگی" یا "گوشهگیری" میزنه.
3. شخصیت پنهان سوم: آتشفشان کنترلشده
تو خشم رو میشناسی و حتی ازش میترسی چون میدونی اگر رها بشه چه ویرانیهایی میتونه به جا بذاره. پس سرکوبش نمیکنی، ولی میپیچیش توی آرامش یا سکوت. این یعنی کنترل بالا، اما اگه تخلیه نشه ممکنه یهجا بزنه بیرون.
4. شخصیت پنهان چهارم: داور درونی سختگیر
اون لحظاتی که خودتو ناتوان دیدی یا بقیه رو سریع قضاوت کردی، نشونه یه داور درونیه که گاهی زیادی سخت میگیره — هم به خودت، هم به بقیه. ریشهش شاید از همون ترس کودکی باشه: نکنه "بچه خوبی" نباشی. این بخش هنوز دنبال تأییده، حتی اگه تو سطح آگاهیت نپذیری.
5. شخصیت پنهان پنجم: نجاتدهندهی خسته
نقش حامی و مشاور تو رو راضی میکنه، اما گاهی هم میتونه خستهت کنه چون شاید بخشی ازت نیاز داره یکی تو رو نجات بده — نه اینکه همیشه برعکس باشه.
در ادامه از چالشها تمریناتی که برای هر کدوم میشه داشت برام گفت:
1. شورشگر خاموش
ماهیتش: این بخش از تو عمیقاً به آزادی و زیستن به شیوهای که حسش میکنی نیاز داره. ولی چون جامعه، خانواده، یا شرایط زندگی جاهایی برای ابرازش نمیذارن، این میل سرکوب شده.
چالشش: ممکنه باعث دلزدگی، بیانگیزگی، یا انفجار ناگهانی بشه.
کار باهاش:
ماهیتش: تو در عمق وجودت به آرامش، معنا و ارتباط با یک «چیز بزرگتر» نیاز داری. این نیاز روحیه، نه روانی یا صرفاً احساسی.
چالشش: ممکنه حس تنهایی، بیجایی یا بیربط بودن به دنیای اطرافت بیاری.
کار باهاش:
ماهیتش: درونت نیروی شدیدی برای ابراز خشم یا اعتراض هست، ولی چون میترسی این خشم آسیبزننده باشه، نگهش میداری.
چالشش: اگر راه نداشته باشه برای تخلیه، خشم میره لایههای زیرین وجودت و به ناامیدی یا اضطراب تبدیل میشه.
کار باهاش:
ماهیتش: صدایی که مدام ازت میخواد بهتر باشی، کاملتر باشی، وگرنه "خوب" نیستی. ریشهش توی کودکی و ترس از توبیخه.
چالشش: ممکنه مانع لذت بردن از موفقیتها و زندگی حال بشه.
کار باهاش:
ماهیتش: بخش حامی و مشاوری که دوست داره پناه باشه برای دیگران. ولی گاهی از یاد میبره خودش هم نیاز به پناه داره.
چالشش: ممکنه احساس خستگی یا بیکسی بکنی، چون کمتر کسی مثل خودت با تو رفتار میکنه.
کار باهاش:
جالب بود...حرفاش برای اون لحظهای که خسته و بی انرژی با یه بغض گنده رسیدم خونه و بدجوری احساس آشفتگی گنگی بابت شروع دوباره سرکار داشتم، آرومم کرد و باعث شد وایسم جلوی آینه، گریه کنم و با مهربونی به خودم بگم که طبیعیه که کلهت خراب باشه
حقیقتا هنوز حس نو شدن سال رو نداشتم و ندارم :)
اما از دیروز، نیرویی از درونم ازم میخواد استارت یه چیزایی رو بزنم!
-مدیریت عادتها
-طراحی محصول
-آواز
-مدیتیشن
تا این لحظه، به اینا رسیدم!
مدیریت عادتها که مشخصه (کنترل استفاده از گوشی، دود، تغذیه، تحرک فیزیکی، خواب و استراحت!)
طراحی محصول هم چیزیه که خوبه مقداری به سمتش حرکت کنم...اصراری ندارم که حتما یک UI designer بشم اما برای اینکه شاید یه روز بخوام سرپرست تیم دیزاین یا مدیر هنری باشم، لازمه که تو حیطههای مختلف دیزاین سررشته داشته باشم
آواز هم که داره میشه دو سال که دوست دارم جدیتر و آکادمیک به سمتش قدم بردارم
و اما مدیتیشن که از خوردن غذا واجبتره و باید پر قدرت بهش ادامه بدم
به نظرم علی الحساب همینا کافیه!
-لطفا جاج نکنید
-وقتی از پرزنت کردن خودت دست میکشی، سفر درونی شروع میشه
-برای سالم بودن و لذت بردن، سعی میکنم متعادل، ناسالم زندگی کنم!
-روابط مثل یک کودک و موجود زنده به مراقبت نیاز دارن
-اگه بیل زنی، باغچه خودتو بیل بزن
-خواستن از محل "داشتن" خوبه نه از نداشتهها
-اگه میخوای از افکار ساخته ذهنت فاصله بگیری، مدیتیشن کن
-اگه میخوای قلبت بتپه و خوشحال باشی، دیگران رو قضاوت نکن
-برای بیزینس یک نفر دیگه، دهن خودت رو سرویس نکن و مثل یه مرده شور، هر مردهای بهت میدن بشور بره
-موفقیت و پول هدف نیستن، هدف آگاهتر شدنه...
-دنبال حسی باش که انتظار داری از اتفاقات دریافت کنی، خود وقایع اهمیت ندارن، داشتن اون احساسات به خودته که مهمه
-هر چیزی که فکرشو کنی، وقتی که از لحاظ فیزیکی اذیت باشی، ارزش نداره پس حواست باشه فیزیکی حالت خوب بمونه تا همه چی متعادل حفظ بشه تو زندگیت
-تمام زندگیِ تو، برای هیچ کس به اندازه یه سرما خوردگی کوچولو تو زندگی خودش، کوچکترین ارزشی نداره پس برای خودت زندگی کن، نظر آدما قد ما تحت مورچه در ثانیهای از زندگیت هم نیس!
-جمله ۷ رو دوباره بخون!
-لطفا بیشتر بنویس مریم :)
-حواست به انقباضات ماهیچهای کتف و گردن و صورتت باشه و یادآوری کن به خودت که ریلکس کنی
-برای سال جدید بیشتر به خودت آسون بگیر و رها کن
پ.ن: آخرین بالای ۴۰۳ ، طبقه بالا
عجیبهها
از یه طرف داره ایران جنگ میشه
از یه طرف تقریبا کات کردیم
از یه طرف خبر رسید داییم سرطان داره
و من نشستم دارم این وضعو از قالی قرمز رنگ اتاق نظاره میکنم، سیگار میکشم و به آخر شب فک میکنم که بزنم زیرش :)
"سفر درونی"
امروز سه بار این مفهوم رو دیدم و شنیدم!
شب خواب هواپیما دیدم و یکی از تعبیراش سفر درونی بود
از سرکار که برگشتم بابا گفت وقتی از پرزنت کردن خودت برای دیگران دست میکشی، انگار تازه سفر درونت شروع میشه
و الان که های هستم یهو این مفهوم مثه یه short key به ذهنم خطور کرد و فلش بکی از حرف بابا و خوابم رو دیدم
حس میکنم چاکرای قلبم نامتعادله، هم به خاطر درد قفسه سینهم و اینکه امشب دو بار بابت دلتنگی برای عزیزام به اشک افتادم و انگار داشتم تلنگر میخوردم
نمیدونم، چرا دارم مینویسم؟
حتی آرزو سیلم نشد برآورده
نپرس چرا خستهام یا سر حوصلهام رفته
"بیا تو سال جدید دیگه تو زندگی هم نباشیم!"
دیشب دلم میخواست توی هفتمین سالگرد آشناییمون، وسط اون همه تو مخ رفتناش این جمله رو بهش بگم و خلاص...!
-من دیگه تصمیم گرفتم "رویکرد مردهشور" رو تو فضای کار در پیش بگیرم
+ینی چی؟
-ینی دیگه هیچی برام مهم نیست، مهم نیس چه مردهای باشه! بدین میشورم و بعدش میرم سر خونه زندگیم، خودمو بابت هیچی حرص نمیدم
:)))
پ.ن: گویا گره زندگیم کارمه! :)
دور دنیا چرخیدم
هر چی هست رو من دیدم
حوصلهم سر میره
ته راه من چیه؟
کصشره هر چی هست
خنده مال بقیهست
وضعیت قرمزه
ذوزنقه هندسه
:')