بنآمِ خدآیی که دراین نزدیکیست ..


وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِ‌هِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ‌ وَيَقُولُونَ إِ

                 نَّهُ لَمَجْنُونٌ ﴿٥١﴾ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ‌ لِّلْعَالَمِينَ

 

کـآمنـتـت فقط همین پـُست

ایـنجـــا ادامــه ـی نوشـتـه هـاـی مـن در بـلـاگـفـا : )


برچسب‌ها: کـآمنـتـ دونـــی
[ 21:13 ] [ یکشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۴ ] [ مُحدثِہ( : ]


دو سال گذشت ..

با تموم ِ تموم ِ خوبی ها و بدی هاش گذشت !

تو این مدت من فهمیدهیییییچ موقعیتی همیشگی نیست ؛ هیچ حس و حالی دائمی نیست اگ سخت بود میگذره اگ آسونه بازم میگذره فقط باید ازش لذت برد و خاطره ساخت :))

زندگی در عین حال همینقدر ک فکر میکنیم آسونه، چرت هم هست !

وسط ماه رمضونیم ، 

روزای داغ پرررر از حرارت :/ خدایا ما هیچی ، خودتگرمت نیست؟!:|

والا بقران 

اونروزی با بهاره رفتیم تا نزدیکای امامزاده عبدا.. آبپز شدیم 😐

بعدش برگشتیم خونشون انقدررررر خندیدیم فَکَم درد میکرد 😅 بهاااارم نومزد شد بسلامتی و عزین صوبتا ب عشق جانش رسید ♥

خب اولین پست بعد یه غیبت طولانی رو با یکم چرت وپرت شرو کردم 

امروز ۲۲خرداد۹۶

[ 19:36 ] [ دوشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۶ ] [ مُحدثِہ( : ]


اوووووف آخرین باری ک با سیستم اومدم وب ُ یادم نمیاد :|

در این حد فاصله از نوشتن ُ این صوبتـا رو خودمم نمیتونم درک کنم :/

دیوونم .. میدونم 

یهویی اونقد سرم شلوغ شد ُ هیچ وقت خلوت نشد ک ب اینجا رسیدم 

حوصله ـم نمیگیره روزمرگی بنویسم .. ترجیح میدم عکسایی ک برام خاطره هستن ُ اینستا به اشتراک بزارم 

الان ِ الان ینی تو این محدوده زمانی خعیلی بیش تر از قبل سرم شلوغ ِ مشغول یه کاراییعم 

ک قطعـا ً به نفعمه : )))) میدونم 

بعدش اینکه از اول مهر با جدیت شروع ب خوندن میکنم ُ نت گردی رو به یک ساعت شایدم کمتر میرسونم ..

+دیگ همین دیگ 

امرزوم شایدم مث خیلی روزای دیگ گذشت ..

ولی تو این مدتی ک نمینوشتم خیلی خیلی اتفاقای غیر منتظره هم افتاد ک سر فرصت تو وقت ازاد همرو برا خودم گلچین میکنم 

 

 

[ 22:5 ] [ جمعه پنجم شهریور ۱۳۹۵ ] [ مُحدثِہ( : ]


باید همین اول پستی بگم خدای جان ِ جانان خی لی شکرت ^^

اردی بهشت از بدو ورودش عالی بود ، عالی :))

هر چق خدار ُ شکر کنم بازم کمه..

الهی ک این خوبیا و حس خوب زندگی نصیب همتون شه :*

#خدا جان :

لطفا کمکم کن 

بازم یاری کن امتحانامو ب خوبی سپری کنم :))

وهمه محصل ها از نمره هاشون راضی باشن آمییییییین 

[ 14:18 ] [ پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ مُحدثِہ( : ]


دووووس دارم زندگی ر ُ ^.^

هواعالی  .. حس هم عالی .. همه چی خوب ِ خدایا شکرت :*،

یادگرفتم : مجبور نیستم جز ب جز زندگیمو برا کسی ک هیچوقت نیست توضیح بدم !

چ زود بضی چیزاکمرنگ میشن :)

حیف کاری ک کردم :) امااشکال نداره فهمیدم دیگ کاری نکنم ..

روزای خوووووب در انتظارمونن 

واقعا ب این کلمه یقین دارم ک اگ میخوای ب هدفت برسی ، ب کسی چیزی نگو مخصوصا اونایی ک خودت کاراتو یادت میره ولی اونا پیگیرن ! 

دیگ هدفامو ب خعلی عا نمیگم !

تاالان ک چن تاشو بردم ب یاری خدا ^_^

 

[ 13:24 ] [ جمعه بیستم فروردین ۱۳۹۵ ] [ مُحدثِہ( : ]


باید بگم زندگی رو دوست دارم باتموم بدی هاش ^.^

تموووووم کاستی هاش .. خیلی وقتا ب خودم قول میدم ک فقط و فقط قشنگی هاشو ببینم خیلی اوقات ب بقیه دلداری میدم،نیمه پر لیوان رو ببینید 

سال 95جانم  !

خیلی حس خوبی بهت دارم نمیدونم چرا ولی خعیلی انرژیت مثبته (  :

الهی ک خوبیاتو ب همه نشون بدی : *تعطیلاتعت خعلی زود گذش حتی فکرشم نمیکنم عید اومدو تموم شد ! 

شکر خدا جان ..

ک انقد هوامو داشتی .. داری ^^

یا انیس من لا انیس له (  :

همه جا حست کردم .. هر جا ترسیدم خودت دستمو گرفتی گفتی من باهاتم ..

اسپانسر زندگیم خیلی خیلی ممنونم ازت : * 

الهی ک خوبیا نصیب همتون شه : )))

+خدایا .. هیچ کاری بدون گوشه چشمی از تو غیر قابل انجامه .. خدایا خودت کمکم کن ..

[ 0:15 ] [ یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۵ ] [ مُحدثِہ( : ]


باید بگم هنگم !

[ 15:14 ] [ شنبه هفتم فروردین ۱۳۹۵ ] [ مُحدثِہ( : ]


اووووونقد ذهنم خسته ست ک نمیدونم چی باید بگم ! 

طی یک تصمیم یهوویی جو گیر شدم ُ خودمو از معتادی ِ نت خارج کردم:-D

روزا و امورات میگذرن

خیلی چیزا روشن میشه

خیلی چیزا مبهم موندن ..

ولی بلخره اونام روشن میشن (  :

بااینکه تویکنواختی عم اما بقول دوستی من همو نی عم ک واس خودش سرگرمی و موجبات خنده میسازه خخخ ازین حرفش ک چندمین نفر بود بهم میگف خنده م گرف .. شاید راس میگن ! 

سال سال ِ 95 ِ  منم محدث ِ مدل نود ُ پنجم:-D

امسال ُبرقرار  میکنم در سایه ی ایزد توانا ( :

[ 13:21 ] [ سه شنبه سوم فروردین ۱۳۹۵ ] [ مُحدثِہ( : ]


چشام ُ باز میکنم ..

یـه نفس ِ عمیق ..

چـه بـوعا ـی خوبـی میـاد !

عمیق تر نفس میکشم گـرسنمـ میـشـه .. 

خـودم ُاز رو تخت جـمُ جـور میکنـم از پلـه هـا مـیرم پایـین چـه کـرده مـــامــانــم ^_^

ساعت شیش بلند شده واسه من خوراکی پزیدن ک مدرسه گرسنه نمونم

میرم جلو ..

_ســلام صـُب بـخیـر مـامـییییییییییی قربونت برم خب؟!

+ســلام صب توعم بخیر خدانکنه عزیزمممم

من بـ فـدات عـاخه فرشـتـه مهـربـونـم همیـشـه خـوبـی ـاتو ثـابـت میـکنی .. 

امروز مـدرسـه خعـلی خـوب بـود ^^

سـرود سر فراز باشی میهـن ِ من ُ تـمریـن کردیـم تـک خـوان بـازـی درآوردمـ مُـردم بـس کـه داد زدم :/

چارشمبه اجـرا میشود 

+داشتـم بـه فـاطی [بغـل دستـی جـان] میگفتم داداشم میگه ازین ب بعد هرشیش تا نمازـی که میخونی برات چیپس میخرم بعد میگه خی لی خوبه ! میگم ینی من بخاطر نماز چیپس میخونم

کثافطه مرض انقد خندید کم مونده بود بیرون شیم 

+سر زنگ زبانفارسی بودیم کلاً من این زنگ ُ ب رسمیت نمیشناسم و حسابش نمیکنم کتابشم هرسال جلد نمیکنم :| مسلماً شلوغم میکنم هیچی ـم از درس حالیم نمیشه ُ همیشه شب ِ امتحان اونم چووون مجبورم میشینم میخونم :/

بعد من ته کلاس میشینم بضی موقع ـعا خر درونم بهم ندا میده ک صندلی ـتو ب دیوار تکیه بده ُ منم حرف گوش کن

میگم عـی ب چشمخلاصه با فـاطـی در اون حـالت بودیم در حال چرت ُ پرت گفتن و خندیدن

یهو افتادم تا دبیرمون در حال ترکیدن بود خخخ حالا بلند شدم فاطی رو دعوا میکنم میزنیم تو سر ُ کله ـی هم

+خواهـر  جان کلاسورم ُ برداشته

_میگه اینارو من نوشتم؟!

+ توووو؟ برا چی باید تو دفتر من بنویسی؟ O_o

_ برووووو پس چرا انقد شبیه دست خط منه !

+خو ب من چه ارث رسیده

_ انقد خوش خط مینویسی عصابم خورد میشه :/


برچسب‌ها: فرشته ی زندگی, مدرسه
[ 17:13 ] [ شنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۴ ] [ مُحدثِہ( : ]


چقد بوی عید میاد ! هوای ِ بهــارـی 

دیروزـی ب ِ مامی کمک کردم نون روغنی درست کردیم فقط نیم ساعت ِ آخر رسیدم رفتم باشگاه بعدش دوش گرفتم ُ و اون مسابقه خوانندگی منوتو استیج 

 بله برون ِ مهسا ُ خی لی خوشالم کرد 

اینروزا خی لی خـوب ِ .. بهتر از همیـشه .. خـدایـا؟! شـکـرت ..

خبراـی خـوب در راه عست :دی

[ 12:54 ] [ جمعه شانزدهم بهمن ۱۳۹۴ ] [ مُحدثِہ( : ]