امروز عمه خانم اینا برگشتند
خهلی دلم واسه شون تنگ میشه
به خصوص درسا
.............................
خاله خانم هم از سفر برگشتند
خاله صبح حدود ساعت11 اومد خونه مون که با عمه م خداحافظی کنه
وقتی مرغ عشق ها رو دید
گفت : اصن قیافه شون یادم رفته بود
من ومامانی و خواهری تو دل مون گفتیم : خدا را شکر
وقتی خاله رفت نیم ساعت بعدش پسر خاله کو چیکه که 10ساله شه
زنگ زد خونمون
من تلفن رو برداشتم
ازم پرسید : یه دونه مرغ عشق ها رو دوباره خریدید؟
من با کلی ان و من کردن گفتم : ن ن ن ن ن نه
( یه لحظه به خودم گفتم نکنه اون پسر خاله بزرگه پستم رو توی وبلاگ م خونده!
خوب آدمم دیگه از این فکرآ به سرم میزنه باید ببخشایید )
چرااااااا ، الکی نگو ؛ وسط پر های آبی ه یه کمی صورتی بود!
بدون هیچ مقدمه ای گفتم : ی دق گوشی
( مامانم رو صدا کردم بیاد تلفن رو بگیره )
بعد از اینکه با مامانم حرف زد
قانع شد که مرغ عشق ش به خاطر پر ریختن و از نو در آوردن
ی کمی قیافه ش تغییر کرده
ولی
ما اصن به روی خودمون نیاوردیم
اما چیزی که مطمئنم
خاله فهمید ولی چیزی نگفت
دمش گرم ...
سلام سایت خوبی داری از مطالبش لذت بردم... منم یه سایت دارم ... سایت آپلوده.... خوشحال میشم که بیای عکسا و فایل هاتو اپلود کنی ...آپلود سربع و با امنیت بالا و صد در صد ... منتظرم.. مرسی
www.asiaupload.com
داداااااااااش
اینجا وبلاگه هااااا
اومدم با کله به قول سارا
نکنه اون یکی مرغ عشق فراریه برگشته خودشو معرفی کرده
میگم خب میگفتید فرار کرده یکی شون
عجب بابا
مگه چی یمشه بفهمن خب هیلدا
از مامانم بپرس
وای !
اصن خیییلی هیجان انگیز بود
آخراش قیافم اینجوری شده بود
بله؟
سلام
وبلاگ خوبی دارین.
خواستی تبادل لینک کنی خبرم کنم.
عنوان:وب مانی
لینک:http://www.PersianXchange.ir/
فردا بازی ساعت چنده؟
ساعت 21