دوکس پسره مــــن

you know my name not my story

دوکس پسره مــــن

you know my name not my story

خوابگاه

دیروز خوابگاه ثبت  نام کردم،آدرسمم زدم قزوین چون ممکنه به بومی ها ندن :(

اگه یه کار نسبتا خوب پیدا کنم  مامانم اینا برام خونه اجاره میکنن(ژوووون مکااااان )     :))

شهریه م شد ٢٢٠٠،مثل سگ پشیمونم که اومدم ارشد  پایان نامه هم با شهریه حدود ٤میلیون پیاده میشی، آخرشم بیکار تحصیل کرده باقی میمونی :(

یه دوست دارم دبیرستان با کفش پاره میومد آه در بساط نداشتن، باباش ک فوت کرد با خواهرش زدن تو کارای شب جم عه ای

الان اوضاشون انقدددده خوبه، خواهرش چند روز قبل ماشین هم خرید، وسایل خونشونو عوض کردن، هردست لباسی که میپوشن  ١میلیون پول تیپشونه، اونوقت منه بدبخت فقط بلدم جیب بابامو خالی کنم، هیچ خاصیتی ندارم

چندروز قبل با دوست مهسا بیرون بودیم،شغلش چاپیدن پسراس!! البته تهرانیه نه شمالییا  :(

تعریف میکرد خودش یه دوست داره ک با یه پسره چندسال دوسته حاشیه تهران خونشون بود پسره براش تو پاسداران خونه خریده،آی٣٠ زیر پاش گذاشت، ماهی٥میلیون  بهش میده ک سرکار نره، پسره کارخونه داره و ١٥سال ازش بزرگتره!

وقتی اینارو میبینم و میشنوم از خودم بدم میاد، الان خیلی برام دیره ولی اگه دوباره ١٧-١٨ساله بشم میزنم تو کارای شب جم عه ای :|

وقتی طرف با افتخار بهت میگه ماهی ٢میلیون درآمدمه ،  وقتی که برای پسرا پول مهمتر از پاک بودنته، وقتی که برای خدا هم دیگه فرقی نمیکنه، خاک تو سر ما که پوسیدیم ولی هیچ حرکتی نزدیم :| 



برای همیشه با قلی کات کردم

سلام

اون روز جنابخان اومد ولی آخرش سورپرایزم کرد

ماشینشو داد به مهسا گفت برو دنبالش بیار فلان خیابون، تا اینجاشو میدونستم ،خلاصه سوار شدم با مهسا رفتیم فلان خیابون یکم منتظر موندیم شیشه ی سمت من پایین بود یهو دیدم یکی یه دسته گل رز آورده داخل داره یه چیزایی میگه!!!

دیدم جنابخانه یه دسته گل رو سمت من داره، کنارمه میگه چه ١٠شاخه گل چه ١٠٠شاخه گل چه هزار شاخه گل هم برات بخرم میدونم به پای زیبایی های تو نمیرسه،با عشق تقدیم به تو 

هنگ کرده بوووودم، ٢٢-٣تا شاخه گل بود ک با دیزایتش شبیه دسته گل عروس بود !!!!! :)))

اصلا فکر نمیکردم همچین کاری کنه و همچین متنی رو بخونه!!!!!! اصلا نگاش نکردم و به افق با یه  أخم مصنوعی خیره شدم

گل و هم تحویل نگرفتم گفتم پیاده میشم، خلاااصه سوار شدو رفتیم شهر بقلی،مهسا هم رفت عقب نشست و مراقب بود ک گند نزنم!!!

بماند ک رفتیم شهر بقلی یه شیک خوردیم برگشتیم همچنااااان من میگفتم نه دیگه باهات دوست نمیشم، ازت بدم میاد و،،، اونم هی منت کشی میکرد

خلاصه مهسا  ک داشت پیاده میشد گفت اعصاب من یکی داغون شد یا با هم دوست میشین یا من میدونمو شما

بعدش ک رفت یکم دور زدیم البته من همچنان قهر بودم تا یجا نگهداشت و یه جعبه بهم داد بازش کردم دیدم ساعت رولکسه! یکم ألکی خودمو شاد نشون دادم با اینکه از ساعتش خوشم نیومد خیلی صفحش بزرگه :( 

فرداییش رفتیم بیرون، یکی دو روز دیگه روز دختر بود من واقعا برای ساعت شرمنده شده بودم انتظار چیزی نداشتم

دوتایی رفتیم دریا تو ماشین بهم یه عروسک داد، اونم عروسک نینی!!!!!!!! ایشششش

کنار دریام از پیراهنش یه پاکت در آورد بهم داد دیدم توش کارت هدیه بود،گفت چیش کمه؟ گفتم رمز :)))

صورتشو آورد جلو به زوووور میگه ببوس تا رمزو بگم

منم وحشی  ک نمیخوااام، کارت خودمه رمز نمیخوام :)) 

خلاصه آخرش بوسش کردم  جنابخان عشق عکس گرفتنه!!یهو از لپ خودش عکس گرفت علامت لب روش مونده بود یه متر پرید هوا چقدر باحال شد امشب اینو میفرستم اینستا پیج من با عشقم، بذارن!!!!فرستاد ولی هنوز نذاشتن:))) 

این هفته هم چند روز با هم بودیم دیشب رفت تهران :(

با قلی کلا کات کردم، پسر خیلی خوب و گلی بود و من میدونم با اون اخرش یا کات میکردم یا طلاق میگرفتم،چون منم حق دارم تو زندگیم یکم رفاه بخوام :(

اینجا نمیتونم. جنابخان رو توصیف کنم، اما خیلییی پسر پخته و منطقی هست،خیلییییی هم مهربون و لارجه ، قلی خیلیییی خوشگل بود هیکلی بود شاید زیاد به چشمش نمیومدم ولی جنابخان چهره ی معمولی و هیکل معمولی داره کچلم بود قبلا یه سری مو کاشته بود الان میخواد بره هلند موهاش و پرپشت کنه :))) کلا  این معمولی بودن ظاهریش باعث شده به چشمش خیلی خوشگل باشم!!!! دیروز دیدم تو گوشیش ٧٨٠٠تا پیام از من داره،اسامون بود گفت پیامای ٢سال قبلمونم هنوز دارم دلم هیچوقت  نیومد پاکش کنم،عکسای ٢سال قبلمم داشت، به قول خودش شاید عشق چیز خیلییی وسیعی باشه اما اینکه ٢سال گذشت و فراموشم نکرد اینکه حتی تو فیس  بوک و جاهای دیگه  پیجامو با دقت دنبال میکرد اینکه علاقه ش به من کن نشده حداقلش دوست داشتن معمولی نیست،یک دوست داشتن شدیده( البته هیچوقت من در مقابلش یه دختر إحساساتی و مهربون نبودم و نیییستم به قول خودش جای منو اون تو رابطه عوض شده)


جنابخان فردا میاد

شمارشو چند روز قبل دادم مهسا که حالشو بپرسه، چون قبلا شماره همو داشتن، مهسا بهش اس داد و گفت باورم نمیشه فلانی  بهت زنگیده اونکه انقدر مغروره، جناب خواستگار (جنابخان) هم تأیید کرد که آره من هنوزم تو شوک هستم

بعدش تو تلگرام به مهسا پیام داد و مهسا ازون روز هی اسکرین شات میگیره و من میگم فلان حرفو الان بزن خلاصه مخشو زدیم :)) 

گفته کارمو آوردم تهران،الان ماهی چندروز میتونم فلانی رو ببینم

یبارم زنگید أشک مهسارو درآورد که نمیدونی من چقدر پشت تلفن منت میکردم باهام هیچوقت کات نکنه،تو این مدت آمار کلیشو داشتم ولی  جرات نداشتم بهش بزنگم چون میدونستم غرورش منو پس میزنه، خلااااااصه 

قرار گداشتن  فردا بعد ازظهر با مهسا برم  کافی شاپ مثلا نمیدوووونم جنابخان اومده و اون یهو بیاد و من سورپرایز بشم !!!! خخخخخ

امروزم زنگید به مهسا که ساعت رولکس برای فلانی خریدم ولی نقره ایه دوس داره؟؟!میدونم که عاشق ساعت رولکسه

هه باورم نمیشه اینو یادش مونده باشه، من اون موقع رولکس فیک داشتم!!!ولی جنابخان که فیک نمیخره، همه چیزش مارکه ^_^

به مهسا گفت تو خیلی کمکم کردی پاداش تو محفوظه،مهسا گفت هرچی میخری 4کیلو پاستیلم بخر که به فلانی نگم با هم نقشه کشیدیم براش ساعت بخری !! جنابخان هم گفت کیلویی ٤٠ تومنه ها،ولی  حتما برات میارم، نه واقعا مهسا این همه پاستیلو میخواد چیکار کنه!!!!!

الان هیچ حسی ندارم که داره میاد، من ازونام که یکی عاشقم بشه من عن میشم محلش نمیدم و مخصوصا اینکه اصلا نمیدونم باید بهش چی بگم بعد /٥سال اصلا چجوری باید خودمو شوک زده نشون بدم که اون تو کافی شاپ چه غلطی میکنه  :-(

ولی میتونم  فردا رو ببینم که یه تیپ فووووق مردونه زده ، طبق معمول کمربندو شلوار ست، اورجیناله اورجینال با ادکلنای خوشبوووش که از در میاد تو آدمو تحت تأثیر قرار میده ،طرز صحبتش کردن و اینکه چقدر با آرامش صحبت میکنه بر عکس من که معمولا تند صحبت میکنم 

:-\

حسی شبیه عاشقی :)

این روزا به شدت دلتنگم
یادم نمیاد آخرین باری که این حسو داشتم کی بود؟فکر کنم ٣-٤سال قبل بود تو قهر با قلی
اما الان شدیدا دلتنگ یکی دیگه ام،یه پسر فوق العاده با شخصیت ،باکلاس ،لارج و مهربون :)
دقیقا ١سالو نیم میشه باهاش قهرم،همون پسری که به جناب خواستگار معروف بود،همشهریم بود ولی بندرعباس زندگی میکرد،قهرمم سراین بود که قرار بودش تا بهمن شر،کتشو بفر،و،شه و بیاد اینجا ولی نیومد
دقیقا شب تاسوعا بود که خوابشو دیدم بهم گفت دارم میرم لندن ولی بهت خیلی علاقه داشتمو بهم فرصت ندادی
خوابو جدی نگرفتم
فکر کنم اردیبهشت ماه بود دوباره خوابشو دیدم ولی پیش فامیلمون که فوت کرده سرسفره نشسته بود،صبحش تنها صفحه ای که ازش داشتمو نگاه کردم، صفحه ی فیسبوکش دست نخورده بود ریلیشن شیپش با من، کامنتامون،انگاری تو این یک سالو اندی فیسبوک نرفته
وایبر،تلگرام هیچ جام عضو نبود ،گاهی بهش فکر میکردم که چه بلایی سرش اومده؟
تا ٣روز قبل که رفتیم دریا برای عکاسی ،همون جایی رفتیم که ٢سال قبل رو سنگاش بهم گفت فلانی من عاشق اون کسی که هستم تویی ،همونجایی که چندروز بعدش با مهسا و بی افش و ایشون رفتیم قایق موتوری سوار شدیم تو این دوسال اونجا نرفته بودم و شدییییدا دلتنگم کرد(دیگه بجای جناب خواستگار میگم جنابخان!!)
مینا گفت چقد دلم میخواد سوار این قایقا بشم،بهش گفتم یبار سوار شدمو یهو دیدم کل داستان جنابخان رو براش تعریف کردم و خوابمو،اون خیلی تحریکم کرد بهش زنگ بزن ببین حالش چطوره؟،شبش که برگشتیم دقیقا ساعت١٠بود رفتیم پارک کودک!!! داشتیم بستنی میخوردیم دوباره تحریکم کرد بهش زنگ بزنم منم دلم میخواست ولی روم نمیشد تنهایی بزنگم،با خط دیگم بهش دوبار زنگیدم جواب نداد
پریروز باز با مینا بیرون بودم بهم گفت دوباره بزنگ من شمارشو گرفتم و بجای سیمکارت ٢دستم خورد سیمکارت ١رو زدم،یعنی همون شماره ای که ازم داشت،جواب نداد،خیلیییی اعصابم داغون بود چرا با این زنگیدم
٢-٣دقیقه بعد خودش زنگید،نمیدونستم چی بگم،مینا هی با اشاره میگفت اینو بگو و من لب خونی میکردم !!!!
اولش گفت سلام،گفتم سلام خوبی؟با تعجب گفت ممنون، گفتم شناختی؟فلانی هستم!
گفت اره،صداش یجوری بود قشنگ تابلو بود که هنگه،گفتم یه اتفاقی افتاده مجبور شدم بزنگم حالت خوبه؟یکم که حرفیدیم راحت تر حرف زد گفت پیش خودت فحشم ندادی که بی معرفتم؟توضیح داد برای شرکتش مشکل پیش اومده بود شایدم ورشکست شده،گفت چندروز قبل لا،هیجا،ن بودم الان تهرانم آخر هفته میام لاهیجا،ن دوباره میرم بندر،عباس بیا دوباره ببینمت که من چو،سی اومدم :/
گفت هنوز تو شوکم قلبم ١٨٠تا میزنه باورم نمیشه که تو بهم زنگ زدی،کل ٧-٨دقیقه مکالممون صدای نفس هاش میومد
گفت تو این ١/٥سال اردیبهشت ماه اومدم شمال ولی نشد بهت بزنگم،باورتون نمیشه دقیقا من همون اردیبهشت تو خیابون دیدمش ،پشت فرمون بود متوجه من نشد،اول فکر کردم توهم زدم از کنار خونشون رد شدم دیدم پنجره ش بازه چون تو خونشون هیشکی زندگی نمیکنه،باورم نمیشد دنیا انقد کوچیک باشه که طرف بعد حدود ٢سال از جنوب برای٢-٣روز بیاد شمال و من تو خیابون یهو ببینمش !!!!!
ازون روز ک صحبت کردیم مثل دخترای١٤ساله هرروز نگاه میکنم آخر هفته نشد؟
توماه رمضون تصمیم گرفته بودم مرداد بهش بزنگم اما همیشه میگفتم خدایا اگه بهتر ازونو برام کنار گذاشتی رابطمون دوباره شکل نگیره ولی اگه جنابخان رو تأیید میکنی رابطمون دوباره شکل بگیره
وای فردا جمعس و من حتی تا شنبه بی صبرانه منتظرش میمونم که بزنگه بگه لا،هیجا،نم هرچند بازم منه الاغ هی میگم نه ازت بدم میاد بیرون نمیام :/ ولی خداکنه بازم منتمو بکشه :(
حسی رو دارم که دختربچه ها دارن، شدیدا بی قرارم،گاهی به اسمش که رو گوشیم افتاده بود نگاه میکنم نوشته ٨:١١ثانیه مکالمه :(
حالت سرنوشتی داره،اگه بزنگه که یاعلی اگه نزنگه برام تعبیرش اینه که خدا بهتر ازونو کنار گذاشته و کلا بیخیالش میشم این حالت ٥٠-٥٠ استرسمو هزار برابر میکنه...

سلام،خیلی وقته ننوشتم  دیگه حس نوشتن در من نیست:/

روزا میگذره،قلی رو هم میبینم،ماه قبل تولدش بود براش کت خریدم،حااالمووو بهم میزنه تو کت میشه خوده احسان علیخانی،همه همینو میگن :|

از پسر خوشگل خوشم نمیاد خو :|

ارشد میگذره،البته الان خیلی پشیمونم حیف پولو ارایشگاه میزدم بهتر بود تا ترمی ٢میلیون بدم ،هر استادی مقاله میخواد که با ترجمش حدود٥٠تومن هزینه میشه حالا برای٧تا کتاب فکر کن چقدر میشه :| 

تو کلاسامون بیشتریا آقان و تعداد خانوما کمه بیشتر خانومام٣٠رو دارن بخاطر همین پسرای کلاسمون خیلی بهمون محبت میکنن:))

هفته قبل مخ مدیر،فروش بستنی ک،ا،ل،ه رو زدم دیدم خسیسه دیگه بهش محل سگ ندادم :))

عنوان شغلیش دهن پر کنه،ولی خودش خیلی مزخرفه،همکلاسیمه:/

حدود دوهفتس که بین منو دوستم حمیده شکرابه

اونم بخاطر یه پسر !

جمعه قرار بود با بچه های دانشگاه بریم بیرون که بنا به دلیلی من نرفتم چون حمیده فهمید پسری که ازش خوشش میاد میخواد با من دوست بشه،من اصلا اطلاع نداشتم :| 

تا دیروز که پسره بعد کلاس دنبالم اومد که من جمعه دیدم شما نیومدی به حمیده گفتم دوستتون با کسی دوسته؟من ازش خوشم میاد :/

البته من باهاش دوست نشدم ولی هنوز منگ بچه بازییه حمیدم

این دانشگاه همه چیزش برعکسه دخترای دانشگاه با سا،پور،ت میان کسی بهشون گیر نمیده منه بیچاره تا شلوار جین گلدار پوشیدم فاطی کماندو تا وسط محوطه دنبالم اومد که شلوارت اصلا مناسب دانشگاه نیست خانوم :| از دید ایشون پارچه گلدار آقایونو دچار لرزش میکنه ولی ساپورت نه :| 

یه دوست پیدا کردم مدله :|

وضع مدلام خوبه ها،برای هرروز عکاسی ٣٠٠میگیرن البته تهران که خیلی بیشتره

وقتی بهم گفت مدلم اولش اینجوری شدم :| اخه با ١٦٠میشه مدل شد؟! :/ مدل خیاطی عفت دست طلا :))

بین گوشی z2 و آیفون5s کدومو ترجیح میدین ؟ 


93aziz

سلام :)

٩٣عزیزمونم داره تموم میشه،سالیکه خبرای فوت زیادی شنیدم :-(

اما اتفاقای خوب زیادی هم افتاد

مهمترین این بود که رفتم ارشد :)

ماه قبل بابام یه ٢٠٦برام خرید (البته دست دوم!!٩١) اخه ساعت کلاسام خیلی بده ٣روز در هفته ٤/٥صبح بیدار میشم و ٦/٥که هوا روشن نشده باید حرکت کنم 

بدبختی اینجاست که من هنووز گواهینامه ندارم :))

به چندتا آموزشگاه زنگ زدم که گفتن بعد عید بیا. فقط خدا کنه این ٢ماه تصادف نکنم :(

حدود ١/٥میلیون برای کلاس کاشت ناخن و وسایلاش و تبلیغ و..خرج کردم تا الان ٣-٤تا مشتری داشتم!!!!

تو یه سالن هستم که لاکام و،،، رو اونجا گذاشتم هروقت مشتری داره بهم میگه و میرم

کاشت و دیزاین ٧٥تا٨٠میگیرم که ٢٥تومن از هر کاشت میدم به سالن دار :(

١سالی زمان میبره جا بیفتی فعلا که هرروز حرص پولمو میخورم باهاش یه آیفون میتونستم بخرم:(

قلی هم هست و هر ٨-١٠روز میبینمش بیچاره چون حسابداره این روزا تا ١٢/٥شب سرکاره

من از همینجا به تمام اون متوهم هایی که میخوان برن ارشد و فکر میکنن شغل خوبی پیدا میکنن خواهرانه نصیحت میکنم به غیر از روزانه نرین کار که پیدا نمیشه پولتونو چرا دور میریزین؟

من مثل سگ پشیمونم ترمی ٢میلیون میدم که چی؟

من تو یه سالن دیگم که اپیلاسیون میکردن کاشت ناخن میکردم

دختره ١٠سال حسابدار کارخونه بود اومد بیرون زد تو کار اپیلاسیون،ماهی ٧٠٠اجارشو میده کمه کم روزی ١٠٠تومن درآمدشه، کی باورش میشه؟ خودمم اول باورم نمیشد یه اپیلاسیون انقدر درآمد داشته باشه،تازه یه پیرزن ٨٧سالم مشتریشه انقدرم باکلاسههههههههههه،ژوووووون :))



فردا ثبت نام دانشگامه ، نمیدونم چرا انقدر حس خوبی به این دانشگاه دارم 

اینو قلی!!!!!! تولدم خریده بود 



http://s4.picofile.com/file/8170651276/image.jpg


چون با تبلت  نمیشه عکس گذاشت لینکشو میذارم!

http://s5.picofile.com/file/8170654818/image.jpg


اینو با اولین حقوقش خریده بود چرا مهسا میگه زشته؟!!!!! منکه از کفشم خوشم میاد

اون جغدو بابام آورده بود بعدا رهاش کردیم، تابحال جغد تو دستت دیدی؟؟!

نه که همش مارو موش میخوره ! بو میده پنجه ها و نوکش فوق العاده قوییییییه دست بابامو نوک گرفته بود هرچقدر میزدیم تو سرش ول نمیکرد ! درکل دوس داشتنییه :)

راستی من الان یه مانیکوریستم ^_^

سلام :)

امروز یه بنده خدایی بهم زنگید داشتم به شوخی میگفتم دیگه سنگین شدم شوهر کنم و ..

نیم ساعت بعدش مامانم گفت دیروز که خالت اومده بود گفته خواهر شوهرش جشن عروسیه فاطمه تورو دیده میخوان بیان خواستگاری ، دورادور همو میشناسیم،جالبه خانومه به خالم گفت از سنگینیش خوشم اومد !!! :))  فکر کن فررررضا اکی بشه همه میفهمن یکسالی ه گفتم دانشجوی ارشدم چاخان بود :|

حالمو گرفت،آخرین باری که پسرشو دیدم سال ٨٣-٤خونه ی خالم بود الان ٣٢سالس نمیدونم اونموقع چندساله بود اما بیش از حد خوشگل و مامانی بود حالمو بهم میزد :/ شبیه دخترا بود ! یعنی تمام خانوادم منتظرن رضا اینا زودتر بیان!!! بیشتر بخاطر اینکه خرپولن :|  من دوس دارم با کسی ازدواج کنم که در حد خودمون یا کمی پایین تر باشه نه خرپول :( حس کلفتی بهم دست میده :(

از یکشنبه میرم کلاس کاشت ناخن،فقط ١٠٠تومن لاک خریدم @_@ 

هدف این بود بگم بعد ١ماه و نیم برگشتم ؛-) (توفه!!!)

خداروشکر بعد از کلی شایعه آزاد داره تکمیل ظرفیت میگیره خداکنه مارکتینگ قبول بشم :(

اگه نه باید شهریه ثابت ترم قبلم بدم که نرفتم یعنی ٢٥٠٠-٦٠٠شهریه من میشه :(

یه یک ماهی نیستم 

امیدورام این مدت اتفاقای  خوبی براتون رخ بده برای منم اونی که میخوام بشه :(

از یک ماهه دیگه همش به وبلاگم سرخواهم زد 

حدود دوهفته ی دیگه یعنی ٧دی تولدمه تبریک یادتون نره!!!!!!خخخخ